-
فیلتر های سیگار های پشته صفر و یک
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1396 01:18
من که نگفتم فیلترم... من هروز یه پاکت فیلتر و میندازم دور... لعنتی .. چرا با فیلتر شکن .. من فیلتر نیستم که تو بخوای بشکنیم ... من شکسته م آفلاینم میبینی من و... .. چرا همه فک میکنن من فیلترم.. یا رد میشن ازم.. یا رد م میکنن...
-
هبوط ه کی بودیم.
شنبه 12 اسفندماه سال 1396 17:37
باز دلم .. دلم... چرا حال خوب نمیشه مگه گیرش چیه .. این چه زمان احمقانه ایه که فعلش منتظر بعدا هست.. چه قدر نگرانم این روزا ... که وا ندم ... چه قدر نیستی همه ش .. چه قدر مریضی همه ش .. چه قدر تنهام همه ش ... من... خدایا توروخدا جون من خوب شه دیگه همه چی .باشه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 01:55
گویند هر چیز که خار آید یک روز به کار آید این خار به چشمم رفت این اشک به چه کار آید؟ گه اشک و گهی فریاد کی خار به بار آید تا خار به اشک آمد جانم به لبم آید
-
از ۲۶ صفحه ای که پاره شد(کریون (ع))
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 12:32
-
تمام عزیز ترین دوستانم به غاری گریخته اند ...
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 12:12
۲۷/۱۰/۹۰ ---
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 01:06
مردی در ته لیوان چای اش همیشه تکه های بیسکویت مردی خلاصه در تخت و ته سیگار و یک سوئیت مردی که بزرگ می شد در کیف سرخ مدرسه مردی بسته در جبر دور محیط هندسه مردی که تیز می کرد مدادش از ته مردی که فرار سینما می رفت همیشه ساعت ده مردی که مریض روزهای تابستان مردی مرده در ابتدای داستان مردی با جیبی به اندازه تیر مردی که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 22:51
فانتزی های ترسان Music by : Fantasia Run Princess Run...-01
-
؟
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 12:27
زمانی سیاه و بس عجیب شد حرف های شخصی نامش دین شد باز آن مرد سیگاری به خدا بد بین شد تمام علایق خواب و بیدارش کین شد بیا عزیز من بیا که بسی زیاد دیر شد
-
وقایع نگاری جشنواره ی خیس
جمعه 29 مهرماه سال 1390 23:44
آخ اگه بارون... که نه تنها بارون که تگرگ هم گرفت ، بارید به شدت یک درد بزرگ. تاریخ امروز همان صندلی خیس از لباس و باران ... همان ساعت ... همان صندلی سینمای عزیز آفریقا... اسم جشنواره رویش بود . رویش بود؟! ما که خشکیدیم...
-
تمام سرباز های جمعه
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 13:23
هنوز چند نفری بیدار بودن ، تمام سرباز های پادشاه بیهوش شدن . خدایا این همه جسد کی فکرشو می کرد شازده خانم اینقدر بی رحم باشه . اون باعث مرگ همه ی سربازا شد. اما هنوز چند نفری بیدار بودن اونا که هنوز به جمعه ی رفتن شازده خانوم اعتقاد داشتن، و به همون امید زنده موندن امروز چهارتا شنبه است. شازده خانوم توی هیچ جای قلعه...
-
پ . و . ت . ی . ن
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 22:47
"گاهی تو را پوتین خواهد سرود و گاهی پوتین شعری است سیاه..." چند تا کشف تازه کردم ، مثلا فهمیدم مارتین لوتر نمُرده ، همین چند روز پیش تو پادگان دیدمش. یه آدم جالب هم کشف کردم ،آدم که نه ولی شبیه اش بود ، مغزش را شکافتم وا -عجبا دوتا سیم داشت که وسط اش یه ماش(یه چیزی شبیه عدس)هدایت را به عهده گرفته بود. و از...
-
پوتین
شنبه 14 خردادماه سال 1390 22:27
ذات پوتین وحشیه ، ما پوتن پامون می کونیم ، واسه همین دورمون سیم خاردار می کشن...
-
کیک هویج
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 20:35
دلم واسه کیک هویج مامان تنگ شده . کیک دستم بود و داشتم به اسکاتران های سیاه و شش ضلعی نگاه می کردم . هوا سرد نبود ولی شالم باید به گردنم آویزون باشه ، لبه ی پالتوی مشکیش و داد بالا و از توی کیفش یک تیکه کیک هویج در آورد خیلی با لذت شروع کرد به خوردن. مثل دوئل بود ، بنگ ... بنگ ، خندیدم چقدر شبیه خودم بود. کیک هویج...
-
بیگانه
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 23:19
مامامن دیروز رفته بود سال مهری خانوم . زن خوبی بود ولی جوان مرگ شد تقصر ماشین هاست آخه تصادف کرده بود.من هم تو بهار خواب داشتم روزای که گذشت از خدمتم و می شمردم . هر چی مشمردم زیاد تر می شد ! جمعه هم که معجون دلتنگی عجیبی شده بود. به باباگوریوهم داشتم فکر می کردم و کلی ایاز پاسبون که باید فردا باز می دیدمشون مامان...
-
سوپ و صبحانه به اضافۀ شکلات های تلخ
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 21:51
دهانم خشک شده بود . هوای سیاره به شدت گرم شده . برای اولین بار بود که پشت دوربین نمی رفتم ، مثل جراحی که دستانش می لرزید و ... خلاء عجیبی است ، نقاش روبه رویم نشسته بود حالم خیلی بد تر از خانم میر مازاد شده ... کلاغ هم که نیستم صدایم را همه بشنوند ... شاهزاده هم که این روزها برایم مرده و آزارم می دهد . هی هم با دست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 23:45
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد. خطی ننویسم که بلرزاند دل کسی را. خودم را زدم به نمی دانم که شاید مثل مثل کودکی پشت دست های مادر پناه بگیرم. خوب تعرفی جز حذف ا از خواب ندارد . بیدار شود ... آخ از این هرمونتیک درد ... آخ از دست من و خودم و خود منم و من خودم. پنهان همیشه در من شُکر . بزرگ بزرگوار شُکر . آرام...
-
بیماری کیهان
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 01:24
مسیح بالای سر سرباز آمده بود . کمی تیر خورده بود حدودا صد تا ، دکتر برایش تمارض زده بود . بیماری کیهان درمان ندارد مسیح درمانش را می دانست ، آنقدر نگفت به هیچ کس که مثل کوبیده به سیخ کشیدن اش. راست می گفت پای سخن هر دسته و گروهی که بشینی راست می گویند. شام امشب دمپایی ابریست . سرباز کمی زخمی شده بود ، خیلی موضوع جدی...
-
بی منت می
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 02:49
می میزنم که حال بد را هم بفهمم ... غُصه را هم... آخ ... که بی منت تو هم شادم شاد! کجایی عزیز جمعه ... نمی بینی . می بینی چه ها که نمی شود! اگر خوابی من که به منت پست شب بیدارم.
-
همه ی سربازان ۷
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 00:35
تیک...تاک...تیک...تاک.اشتباه نکن این صدای ساعت روی دیوار نیست ساعتی روی دیوار نیست. این صدا تنها هارمونیست که می شنوم. صدا برای لحظه ای قطع می شود ...سکوت...تیر خلاص. مسافر وسط تلی از خاک محبوس می شود و فقط ناراحت نبود برگ کامولا. صدا قطع شد سکوت تیر خلاص. مسافر کم کم به قرق سگ ها باید عادت کند. این تیر خلاص...
-
تقویم فانتزی ۲
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 23:13
به دلیل بارش برف و بررسی های انجام شده . به اطلاع می رسانم یکشنبه ها از لیست ایام هفته حذف شد . آخ ...کی داره پیاز پوست میکنه .
-
گیاهان زرد
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 17:08
کودکی در خرابه ها به دنیا آمد. ساعت به وقت آن روز غروب بود مایل به شب. خاک آن منطقه زرد بود و تنها گیاهی که آنجا رشد می کرد گیاهی با برگ های قرمز رنگ بود . خرابه نزدیک کوهپایه بود ، آنجا پر از قله های آتشفشانی تازه خاموش شده ای بود که بخار از آنها بلند می شد. کودک بیست سال در آن خرابه زندگی کرد و از گیاهان قرمز غذایش...
-
آغاز تدوین تقویم فانتزی
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 12:56
می خوام تقویم فانتزی بسازم. مثلا بجای ۲۲ هر ماه بنویسم ۷ عزیز . بجای ۲۰ هر ماه می نویسم ۳ . مرداد می شه شروع تقویمم . دی می شه تعطیلات تابستون. واسه جمعهاش دارم فکر می کنم...
-
چند نفر مازوخیست
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 04:02
شهر کنار ما شهریست که جمعیتی بیش از هفت میلیارد ساکن دارد. ساکنین این شهر همه بیماری زیبای مازوخیست دارند . مثلا از سایت فروش شهر خاطراتشان را می خرند و مدتی با آنها خودشان را آزار می دهند. دیوانه های این شهر آنهایی هستند که مازوخیست نیستند. عجیب اینجاست که حاکم این شهر با تک تک درد های مردم خودش را آزار می دهد ٬ و در...
-
ساکنین سرزمین دوشن...
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 15:50
کسی چه می داند...
-
کافه ۲۸
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 10:04
مسافر کوچولو تو کافه ۲۸ جا رزرو کرده بود . گفته بود یه کیک با دوتا شمع سیاه روی میز بزارن. یک سیگار برگ کامولایی ( بهترین برگ کهکشان ) خرید و موهاشو برای اولین بار شونه کرد. کم کم داشت آماده می شد واسه رفتن به کافه ۲۸ ٬ اونجا از قدیمی ترین کافه های سیاره بود. راستش خیلی سخت بود واسه مسافر ٬ آخه خود مسافر اونجا رو...
-
فقط واسه کسی که خاطرش خیلی عزیزه
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 22:50
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 23:10
تولدم مبارک...
-
شمس و مولانا و ۱۲۸
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 00:02
یک فلش ۱۲۸ مگابایتی قدیمی بود که سال ها کار می کرد ٬ تازگیا با یک فلش ۸ گیگابایتی رفیق شده بود . آخ چقدر تفلک حسرت ظرفیت زیاد اون و می خورد . هر دو ساخت یک شرکت بودن ولی خوب همه چی عوض شده . یک روز وقتی به سیستم وصل شد رفت تو اینترنت که از سازنده اش بخواد یه کاری واسش بکنه . بعد چند وقت شرکت سازنده اش براش پیغام گذاشت...
-
شکلات خیلی تلخ
یکشنبه 12 دیماه سال 1389 14:21
اجازه بده در گودی گرادیان چشمت با فیل های سیرک برنامه ای اجرا کنم. و اگر شد برای برنامه ی آخر به جای شیر ها من از میان حلقه های آتش میانی سن بپرم و باز اگر شد همان شب همان جا گُر بگیرم ... .
-
مافیای جدید سیاره ی w625
جمعه 3 دیماه سال 1389 14:56
x625 به خاطر خدمات زیاد به سیاره به عنوان فرماندار انتخاب شد. دستگیری چاق و لاغر و نجات سرجوخه رویان از جمله کارهای بزرگ x625 به شمار میاد. خوب حالا شما حساب کنید چاق و لاغر دستگر شدن ولی رئیس راست راست تو خیابون ها راه می ره. البته حال رئیس بهتر از چاق و لاغر نیست ، بدبخت مثل کارمندای موءدب ساعت هفت کارت ورود می کشه....