فانتزیا

مغزت را در بیاور ٬ بگذار کمی فانتزی بخورد

فانتزیا

مغزت را در بیاور ٬ بگذار کمی فانتزی بخورد

کیک هویج

دلم واسه کیک هویج مامان تنگ شده . کیک دستم بود و داشتم به اسکاتران های سیاه و شش ضلعی نگاه می کردم . هوا سرد نبود ولی شالم باید به گردنم آویزون باشه ، لبه ی پالتوی مشکیش و داد بالا و از توی کیفش یک تیکه کیک هویج در آورد خیلی با لذت شروع کرد به خوردن. 

مثل دوئل بود ، بنگ ... بنگ ، خندیدم چقدر شبیه خودم بود. کیک هویج افتاد و هر دو خندیدم ... 

می ترسیدم آخرین کیک و تو کافه 28 نخورم همین طور هم شد .

نظرات 2 + ارسال نظر
هدیه یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ب.ظ

کافه ۲۸

کافه مهتاب

کیک شکلاتی

کیک هویج

رغیبمون نشی

ققنوس دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ق.ظ http://parande-ye-atash.persianblog.ir

دلتنگتم علی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد