چشمان مسافر پف کرده بود
چند روز است روزه ی سفر گرفته ٬ خاموش است و چراغ خورشید را روشن نگه می دارد.
گرم است نه به سختی روزه ی سفر
رباتی که روبه رویم نشسته بود عالی بود ٬ فقط کلید روشن کردن نداشت .
این و نوشت و به فکر اختراع برق افتاد .
اختراع ادیسون اولین ابتکار بشر بود ٬ و سوال خیلی فلسفیه : اگر ادیسون برق و اختراع نمی کرد چی می شد ؟.
...
( با فریاد ) این ربات کلید خاموش نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داره همه رو می کشه.
دفترچه تلفن را که نگاه می کنم زیبایی مارپیچ نون های بی نقطه ات را می بینم .
ناودونی که خشک شده ٬ مامان بزرگ فکر کنم گیر کرده نمی دونم شاید بارون نمیاد.
خلاصه دلم تنگ شده ٬ بی معرفتم نه ٬ چند وقته به ات سر نزدم ؟؟!!
کاش سواد نداشته تو رو من داشتم ٬ آخ نمی دونم از اون ور که خبر ندارم ولی حتما خیلی خوبه
خیلی خوبه که تو هم رفتی
قاطی کردم نمی دونم کجا دارم می نویسم . نمی دونم ... هنوزم می گی صبر کنم ؟
خوبی خیلی ٬ باور کن این دیگه فانتزی نیست .