فانتزیا

مغزت را در بیاور ٬ بگذار کمی فانتزی بخورد

فانتزیا

مغزت را در بیاور ٬ بگذار کمی فانتزی بخورد

انقلاب رمورتال ها (سقوط روبات ها ) قسمت اول

این مهم ترین تصمیم بشر بود ، مجلس باید انتخاب می کرد زمان اندکی مانده بود ولی سکوت کار را مشکل می ساخت  و چشم ها ی تمام مردم دنیا به تلوزیون . پروفسور لطفی این سکوت را شکست ، (صدای بوق) من رو وصل کن به صحن مجلس [ صدا اپراتور ]: طبق برنامه ارتباط تا یک ساعت دیگه مقدور نیست ( این جمله تکرار می شود ) . پروفسور به شدت عصبانی شد ، هیچ وقت از چیزی که ساختم اینقدر پشیمان نبودم

ادامه مطلب ...

رویای خاکستری

< فکر کنم از دیوار های غار شروع شد اولین وبلاگ و این اولین وبلاگ منه >چیزی که کم داشتم رویاست رویایی که خاکستری شده بود ٬ اینجا مسابقه ی فانتزی هاست برای کسانی که هنوز کیت تخیل آنها کپک نزده