این مهم ترین تصمیم بشر بود ، مجلس باید انتخاب می کرد زمان اندکی مانده بود ولی سکوت کار را مشکل می ساخت و چشم ها ی تمام مردم دنیا به تلوزیون . پروفسور لطفی این سکوت را شکست ، (صدای بوق) من رو وصل کن به صحن مجلس [ صدا اپراتور ]: طبق برنامه ارتباط تا یک ساعت دیگه مقدور نیست ( این جمله تکرار می شود ) . پروفسور به شدت عصبانی شد ، هیچ وقت از چیزی که ساختم اینقدر پشیمان نبودم
تلفن را بر می دارد و دوباره به کمک کامپیوترش شماره می گیرد چند کد را وارد می کند و سپس صدای اپراتور می آید که همان حرف ها را تکرار می کند پروفسور با عصبانیت می گوید : صفر و یک عوضی گوشی رو بده بزرگترت ، و کدی را وارد می کند و به تلفن مجلس متصل می شود.
همه به هم نگاه می کنند هیچ کس جرعت گفتن کلمه ای را ندارد ، صدای زنگ تلفن در صحن مجلس طنین انداز می شود لحظه ای سکوت و بعد هم همه ای آرام این سکوت مرگ بار را می شکند و بعد همه به سمت تلوزیون مرکزی بر می گردند تصویر پرفسور لطفی روی نمایشگر می آید و با لحنی مضطرب سلام می کند ، دکتر مارکس با لحنی موزیانه می گوید : البته پروفسورسیستم اینجا رو با امنیت بالا ساختن ( رو به بقیه ی نماینده ها ) ولی معنی اش این نیست که ایشون یکی از نماینده ها باشند این سو استفاده از علم هست آقای پرفسور
چهره ی پرفسور برافروخته می شه و با لحنی عصبانی می گوید : تند نرید دکتر مارکس این که چی سواستفاده هست و چی نیست رو می گذاریم برای بعد (کمی مکث می کند ) از همه ی نماینده ها معزت می خوام ولی من نگرام ، رئیس مجلس : سریع برید سر اصل مطلب ، پ.لطفی : چشم آقای رئیس (کمی مکث) گفتن این حرف خیلی برام سخته و می دونم شنیدنش برای شما ٬ ولی خواهش میکنم تا آخر حرف هام و بشنوید ، چهارصد سال پیش پدران ما طراحی و ساخت نسل جدید روبات های تکامل پذیر و شروع کردن ، خیلی طول نکشید که به کمک دکتر هایمر تونستن اولین مغز تکاملی خاطره پذیر رو طراحی کنند و شاید کسی این بخش تاریخ رو ندونه که هایمر شب بعد جشن اختراعش تصمیم به نابودیش گرفت ولی قبل از اون دو گروه همزمان به آزمایشگاه ش حمله کردن و کپی از آزمایش هاش برداشتن گروه اول تمام اطلاعات رو کپی کردن ، و گروه دوم دست خالی موندن اونا هایمر رو تحدید کردن و اون هم مجبور شد همه ی تحقیقاتش رو بده به جز آخرین پروژه اش ، پروژه ی مورتال ، اما توی کتاب های تاریخ همه ی ما خوندیم که هایمر به خاطر پول پروژه ی روبات ها رو فروخت ( لبخند تلخی می زند) کتاب های تاریخ رو ما می نویسیم
مارکس با حالتی متعجب می گوید : پروژه ی مورتال چیه ؟ چه ریطی به بحث امروز ما داره ؟
پ.لطفی : به و جود آوردن این روبات ها اشتباه پدران ما بود ، هایمر که آخر عمر افسردگی شدید می گیره تمام تحقیقاتش و می سپاره به یکی از شاگرد هاش به نام احمد لطفی
نماینده ها کمی گیج شده بودن ، رئیس مجلس : پروفسور این کسی که گفتین با شما نسبتی داره
پ.لطفی : آره ایشون از اجداد منه
رئیس مجلس : ادامه بدید ، پ.لطفی : هایمر مرد و این اسناد دست جدم موند ، این اسناد مثل گنجینه ی خانواده گی نسل به نسل گشت تا به من رسید ، اجداد ما این روبات ها رو ساختن و به تکامل رسوندن به اون ها آموزش دادن در مجلس به اون ها کرسی دادند و و و حالا به جایی رسیده که از ما می خوان برای اون ها سیستم تولید مثل شبیه انسان بسازم و تحدید مون کردن٬ دو سال تمام زندگی سراسر ترس و مرگ وحشت ٬ آقایون دراین نقطه اجداد ما قرا گرفتن و گند زدن بیاید ما اشتباه اون ها رو تکرار نکنیم
مارکس : ما چاره ای نداریم !!
پ.لطفی : چرا داریم ...
این مهم ترین تصمیم بشر بود؟ /باز فحش بدم بهت؟! :دی
ما دیس شدتیم ....
نمی دونم شاید فکر می کردن مهمترین تصمیم هست
شاید مهم تر از اون طرح هدفمند کردن یارانه ها باشه