فانتزیا

مغزت را در بیاور ٬ بگذار کمی فانتزی بخورد

فانتزیا

مغزت را در بیاور ٬ بگذار کمی فانتزی بخورد

بوی شرجی

باید یادم نرود  

همان جا که تیستو انگشتش را از اول تا آخرش کشیده 

هوا بس ناجوانمردانه ابریست 

عصر ٬ کمی بعد آهنگ برنادت ٬ کوه های جنگل ویران ٬ دشت مینو ٬ ... آبی بی کران ٬  

توقف  

یادش افتادم یادته 

شبی دیدم توی خوابم    ته دریا زیر آبم ... 

ماه ناهید   من و خورشید    خدا تا صبح ما رو می دید 

... 

تا صبح شد بوق ماشینا در اومد آبی بی کران بازم مرد 

 

کلا یادش بخیر همه چیز و 

همه ی این بیست پنج سال و 

یادته ؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
Manijeh پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ب.ظ http://manijhe.blogsky.com/

درودهای فراوان به مدیر مسئول محترم:
همکار عزیز، وبلاگ با ارزش، آموزنده و خوبی ایجاد کرده اید در ضمن وبلاگ به روز شده است کدهای موسیقی برای وبلاگ قرار داده شده از نقدهای خوبتان جهت ارتقاع وبلاگ دریغ نورزید و لطف نمائید. باتشکر منیژه اسکوئی :

هدیه جمعه 1 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ

یادشون نیست که یادشون همیشه تو یادمون می مونه

نه؟

سلام صبح
کمی بعد خواب زیبایش

از یاد ما خواهد برد ٬ خواهد برد ٬ مثل پوسته ی مهربان گندم .
وقت الک کردن در باد است

مرسی واسه قدم زدنت توی شرجی اینجا ...
این هم نشانه است نه اولین و نه آخرین.

یا علی.

هدیه یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ب.ظ

وقتی نشونه هات گم شدن چی؟

کم نمیارم هنوز

نشونه های بعدی نشونت میدن
نشون میدن کجا گم شد ٬ کجا گم ؟!
-----------------------------------------
هنوز ٬ هنوز...

یا علی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد