فانتزیا

مغزت را در بیاور ٬ بگذار کمی فانتزی بخورد

فانتزیا

مغزت را در بیاور ٬ بگذار کمی فانتزی بخورد

سال گذشته در مارین باد

 

 

دومان کنار گوی آب ایستاده بود و من نزدیک شدم و نزدیکتر ٬ هر چه قدر با او صحبت می کردم مرا به خاطر نمی آورد . برایش تعریف کردم مثل همین روزها در باغ مارین باد بود که خلقش کردم 

با تمام حرارتم داخل آب پریدم و آرزو کردم کاش می توانستم روی آب راه بروم (یافتم ٬ یافتم ) آره این دقیقا بهانه ی خلق تو بود . 

می دانم کم کم یادت می آید پیر بابا کیست ؟ یا آن باغ کجاست ؟  

دومان آخرش بهت گفتم فریبا خود شیطان بود ؟  اصلا فهمیدی انسان های احمقی مثل باز پرس٬ آدمهای خوبی هستند ؟! یا دکتر بی چاره ... 

فکر کنم کم کم یادت بیاد من کیم. من خالق تو ام و تو مهمترین شخصیت داستان های من. 

 

سال گذشته در مارین باد و یادت هست.[این صدای خروپف کیه داره عصبیم می کنه ]

نظرات 5 + ارسال نظر
mostafa دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ب.ظ http://ruheshab.bogsky.com

حال می کنم که حال کنی با همه چی

رضا چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:11 ق.ظ http://kame-akhar.blogsky.com

مارین باد را نمی دانم!ولی سال گذشته در آزاد شهر را خوب یادم هست و مردی که می خواست بسازد!خودش،رویاهایش و دومانش را!و اگر چه آن وسط ها گیر کرد ولی بعدها همان گ گیر شد گ گری دریم(Gray dream)

هدیه پنج‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ

فضای جدید فوق العاده ست

همچنین گفت و گوها

فک کنم داری به فانتزی موعود نزدیک میشی

رضا کاظمی جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ق.ظ http://baroun82.persianblog.ir/

در سایت بنده هیچ فانتزی عاشقانه ای یافت نمی شه؛ البتْ اگه مفهوم فانتزی اوونی باشه که در فرهنگ لغات و فرهنگ مرسوم اومده. در سایت پابرهنه تا ماه هرچی می خونید عاشقانه هایی محکم و استخون دار می خونید، و اگه باهاشون ارتباط برقرار می کنید به این دلیله که عاشقانه ها فانتزی و از روو شکم سیری نیستن و شما هم خواننده ی فانتزی و لذت جوویی نیستید. اگه ارتباط برقرار می کنید به این خاطره که عاشقانه ها از لابه لای غم و درد و اندوه گذشتن و شما هم حتمی با غم و درد و اندوه غریبه نیستید...
( یاد ندارم اینقدر برای کسی نوشته - کامنت گذاشته باشم )
از حضورتون ممنونم

کوریون دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

این دومان آخرش ، دودمان ما را به باد می دهد ، در مارین یا جایی ولو هرجاش ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد